- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
برای اینکه نمـیـریم دم ابالفـضل است برای زنـده شـدن بازدم ابالفضل است چگـونه قـرص نـبـاشد دل حـسین آنجا که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است چه احتیاج به لشکر چه حاجتی به زره در آن میانه که صاحب علم ابالفضل است همیـشه وقت بـلا ذکر اوست بر لبها چرا که کاشف هر همّ و غم ابالفضل است غـمی نـمانـده مرا چون مـریـد عـباسم که ذکر جود و سخا و کرم ابالفضل است به گوشهای پُر از پـنـبۀ طبیب بخوان که مرهم دل درمـاندهام ابالفضل است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
ای بـسـته بر زیـارت قـدّ تو قامت، آب شـرمـنـدهٔ مـحـبّت تـو تـا قـیـامـت، آب دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت دیـد و کـمـال کـرامت، آب بر دفـتـر زلالـی شط خطّ «لا» نوشت لعلی که خورده بود ز جـام امـامت آب لب، تر نکردی از ادب ای روح تشنگی! آموخت درس عاشقی و استقـامت، آب ترجیع درد را، ز گریزی که از تو داشت سر میزند هـنوز به سنگ ندامت، آب سوگ تو را، ز صخره چکد قطره قطره، رود زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب از سـاغـر سـقـایت فـضلت قـلم چـشـید گـسـترد تا حـریـم تغـزّل زعـامت، آب زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و عـلامت: آب! از جـوهـر شفـاعت تیـغـت بعـید نیست گر بگـذرد ز آتش دوزخ سـلامت، آب آمد به آسـتـان تو گـریـان و عـذرخـواه با عـزم پای بوسی و قـصد اقامت، آب میخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در دیدگـان منتـظـرم بـسـته قـامت، آب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
به غیر تو که به تن کـردهای تماشا را نـدیـد چـشـم کـسـی ایـسـتـاده دریــا را بگو فضایل خود را که نور چهـرهٔ تو گـرفـته است ز ما فـرصـت تمـاشـا را بـه احـتـرام تـو بـایـد فـرات بـرخـیـزد بزن به آب دوبـاره عـصای موسی را برای آن که شفا گیرد از تو موج علیل بخـوان بر آب، حـدیث لـب مسیـحا را چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی تو فـتـح میکـنی آخـر تـمـام دل ها را و آب مـهـریـهٔ فـاطـمـه ست، میدانـیم چه ظـالـمانـه ربـودنـد حـق زهـرا را! بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند اذان روشـنِ گـلــدسـتـههــای فــردا را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
پـسـرِ اُمِّ بـنـین بـاشـی و دریـا نـشوی؟ قـمرِ هـاشمـیان باشـی و رعـنا نشوی؟ مطـمـئـنم که ادب را ادب آمـوخـتـهای میشـود مـحـترم و فـاتحِ دلهـا نشوی؟ قامتت سروِ رشیدی ست پُر از هیبت و شور میشود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟ شغلِ تو نوکری و پیشۀ تو رفعِ عطش جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی! پـرچـمِ کـربـبـلا را عَـلَـم افـراشـتـهای کاشفِ کرب حسین میشود آیا نشوی؟ بـا غــبـارِ در مــیـخـانۀ اربــاب شـدن میشود آخرش آقا که تو مـولا نشوی؟ میشود مرهم دردِ دگـران باشی و بعد با عـنـایـاتِ خـدا مثـلِ مسیـحـا نشوی؟ ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست حـیف باشد که شفاعـتگـرِ فـردا نشوی زندگی کردنِ تو بر همگان ثـابت کرد نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی
: امتیاز
|
مدح سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام
عمریست مهرت جا در این دلها گرفته دسـتـان مـا را مـادرت، زهـرا گـرفته از روز اول گـریـهکـنهـای شـمـائـیـم قـطـره هـمـیـشـه دامـن دریــا گـرفـتـه شکر خـدا ما سـیـنهزنهـای حـسیـنـیـم در زیر پـرچـم نـوکـری مـعـنا گرفـته باب الحوائج حضرت باب الحسین است با لـطـف او شـور حـسـیـنی پا گـرفـته مـا دامـن بـاب الـحـوائـج را گـرفـتـیـم تا مشـکـلـی در کـارمـان بـالا گـرفـتـه دارد تـعـلـق بـه هـمـه، کـه اَرمـنـیهـا حـتی مـسیـحی حـاجـت از آقـا گـرفـته پس خوش به حال هر که شد عبد ابالفضل هر که مُـراد از حـضرت سقا گـرفـته هر کس که میگـیـرد برات کـربلا را رفته است قـبلـش علـقـمه امضا گرفته جز این نبوده نوکـرش هر چه بخواهد از حـضرت عـباس تـاسـوعـا گـرفـتـه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
گفـتم عباس و غم فراری شد چـار فـصـل دلـم بـهـاری شد آرزوهـای مـا بـزرگ شـدنـد بسکـه از او جـواب آری شد بیابالفضل کارها سخت است نه فقط کارها، شفا سخت است بـا تـو تـقـدیـر روشـنـی دارم تـکـیـهگــاه ســتــرونـی دارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
سلامم از دلِ و جان بر تو جان ابوفاضل سـلامِ من به تو ای پـهـلـوان ابوفاضل اُمـیـدِ آلِ عــلـی کُـن نـظـر گـدایـت را یَـمِ تَـفَّـضُـلِ ایـن خـانِـدان ابـوفــاضـل تـمـام دار و نــدارم فــدایـت آقــاجــان عـلـم بـدوش و مـهِ آسـمـان ابـوفـاضل شمیـمِ نامِ دل آرای تو دل انگـیز است گـلِ مُـعَـطَّـرِ بـاغِ جــنـان ابـوفــاضـل مدد زغیر تو ننگ است برای نوکرتان به حقِ شـاه نـجـف، الامـان ابوفـاضل تـوان ما نـبـود مـدحـتـان کـنیـم انـشاء تویی عظیم و حقیر است زبان ابوفاضل میان خـلـقِ خـدا چون عـلـی بی بـدلی دلـیر جنـگی و شیـر ژیـان ابـوفـاضل ز بس که جـنگ تو زیبا بُوَد یَلِ حیدر گـشوده میشود از هم دهان ابوفاضل روا شـده هـمـه حـاجـات نـوکـرت آقـا صدا کرده تو را هر زمـان ابوفـاضل تـو مـعــنـیِ ادبـیُ و تَـجَـلّـیِ عـشــقـی ندیده مثـلِ تو هر دو جهـان ابوفـاضل
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
در هیأت دل نقش تو چون روز عیان است «زیر علمت امنترین جای جهان است» در کـالـبـد عـاشـق مـا مـهـر ابـالـفـضل ماننـد نفـس لازم و مثـل ضـربـان است ای حضرت معـصوم ستایـشگر فضلت تعـریف سجـایـای تو مـافـوق بیان است تـقـدیر تو مـأنـوس به سجـاده و شمشیر در جان تو روح علوی در جریان است سـوگـنـد به کـعـبه که به هـنـگـام بـلایـا یا رب به ابالفضل فقـط ورد زبان است هر جا که دل آشـوب شـدیم از غـم دنـیا رؤیای دل انگیز حرم راحت جان است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
با تو نسبت داشتن دارد غـرور دیگری در کنارت عشقها دارند شور دیگری چهارده معصوم یک نورند، اما ماه تو سرزده از شـانههای کوه نـور دیگری یا هـوای مـسـتی تو فـرق دارد با همه یا شرابت هست از جام طهـور دیگری ای خـداوند وفـا! مـوسی بـرای دیـدنت دست وپا باید کند این بار طور دیگری پای دستان تو وقتی درمیان باشد، خـدا مطمئنم میدهـد فـرمانِ صـور دیگری گرچه عالم را گرفتار خودت کردی ولی ارمـنی ها دوسـتت دارند جـور دیگری باوجـود تو برای سـیـنۀ تـنـگ حـسـین احتیاجی نیست به سنگ صبور دیگری
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام البنین در مدح حضرت عباس علیهالسلام
اهل عالم، هنر، خصلت عباس من است عشق در سایۀ شخصیت عباس من است منم آن یـار امـیـن حـامی دین، اُمِّ بـنـین هرچه دارم همه از دولت عباس من است همسرم شیر خـدا و پـسـرانم هـمه شیـر شیر مردان وله از صولت عباس من است در شب چاردهم، ماه که پُر نورتر است عکسی از نیم رخ صورت عباس من است هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر هنر آن است که در طینت عباس من است تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت این همان قطرهای از همت عباس من است غیرت الله عـلی بیبـدل است، اما گفت بدل غـیرت من غـیرت عباس من است نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق کرده کاری همه جا صحبت عباس من است هر کسی را نـتـوان بـاب حـوائج گـفـتن به حقیقت قسم این شهرت عباس من است کـوههـا شـد مـتـحـیـر به ثـبـات قـدمـش سروها در عجب از قامت عباس من است جثهاش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد این بزرگیست، که از عزّت عباس من است قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی قدرت لَـم یـزلی قـدرت عباس من است یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت دین فروشی بری از ساحت عباس من است هی نـگـوئـیـد چـرا اُمِّ بـنـیـن پـیـر شـده سبب حالـت من حـالت عـباس من است دستهای پـسـرم گـشـته قـلم در لب آب صفحۀ سینه پر از محنت عباس من است این شـنـیـدم زده فـریـاد، غـریـبـم مـولا غصه قلب حسین غربت عباس من است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
گـفـتم توسـلی کـنـم امـشـب بـنـام تو ای عبد صالحی که بُوَد حق کلام تو همراه فطرس است همیشه سلام من دارم امـیـدهـا به عـلـیک الـسـلام تو داری نصب ز نور وشجاعت همین بس است بابت عـلـی و اُمّ بـنـین هـست مام تو غـبـطه خـور تـوأند شهـیدان راه حق یعنی که شامخ است به عالم مقام تو جور دگر معـامله با من نموده عشق هـنگـامهای که زنـدگیام شد بـنام تو مست میِ دگر نشوم تا به روز حشر یک لحظه گر زنم لب خود را به جام تو بر تـخـت پـادشـاهیِ عالم نـشـسـتهام از آن زمان که جان و دلم شد غلام تو در لحـظـه لحـظـۀ گـذر زنـدگـانـیام بر من رسیده لطف هـمیشه مـدام تو حـتی ارامـنه به تو هـستـند مـلـتـمس باب الحـوائـجی و کـنـند احـتـرام تو دارد برای خـلـقِ هـمه اهل روزگار آزادگـی و درس مــروّت پــیــام تـو جای دو دست هدیه نمـوده دوبال را آنهم به پاس کوشـش و آن اهتمام تو محشر تمام قـد شده در روز حشر تا با چـشم خود نـظاره کنـد بر قـیام تو تـشنه لـبی تو بر لب دریـا هـنوز هم آبم کـشد خجـالت از حُـسن مـرام تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ماه در کـنج شبـستان تو سوسو میکند باد دور پرچـمت یاحـق و یاهو میکند روح با دیگر ملائک هر سحر در صحن تو زیر پای زائرت را آب و جارو میکند آنچه را یک عالم از انجام دادن عاجزند خـادم تـو با اشـارتهـای ابـرو میکند ساعتی پیش از زیارت لال مادرزاد بود این که بین جمعیت دارد هیاهو میکند وزنه سنگین است و مردافکن ولی در معرکه پهـلـوان با نـام تو انگـار جـادو میکند لاجرم ای شـاه بیت بیمـثـال معـرفت! لطف تو این کمترین را هم غزل گو میکند این همه یک ذره از فضل اباالفضل علیست روز محشر تازه دست خویش را رو میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگـونه نقـش زنم چـشـمۀ عـبـادت را چگونه ثبت کنم لحـظههای طاعت را چگـونه رسم کنم راه و رسم غیرت را اگـر تـمـام ادیـبـان ز تـو قــلـم بـزنـنـد به اذن حـیـدر کـرار از تو دم بـزنـنـد تویی که بر هـمۀ خـلـق مقـتـدا هـستی تویی که در ادب و فضل منتها هـستی تویی که قـوّت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کـربلا هـستی وزیر کـشور عـشـقی و شاه علقـمهای تو نور چشم عـلی و عزیز فـاطـمهای کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت کیم من آنکه که همیشه اسیر و حیرانت کیم من آنکه کـنم جان خویش قربانت کیم من آنکه که بود دست من به دامنت حــوائـج هـمـۀ خـلــق را روا کــردی مـرا ز بــدو تـولـد شـمـا دعــا کـردی گــدای کــوی تــوأم بـیپــنــاه آمــدهام بـه شـوق دیـدن نــیـمـه نـگــاه آمـدهام به خـاکبـوسی تو سـر به راه آمـدهام دلـم شـکـسـتـه بـبـین روسـیـاه آمـدهام بـیـا و روز قـیـامت مرا شـفـاعت کن دوبـاره مـثل هـمیـشه بـیا عـنـایت کن دلـم هـوای تو کرده هـوای آن حرمت هـوای سیـنهزنی زیر بـیرق و عـلمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازههای غمت به قـفـل بـسـته دلها فـقـط کـلـید تویی شفـیع محـشری و بر هـمه امـید تویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هـیـچ دلـی هـیـچ غــمـی راه نــدارد دلــدار و دلارام و دلاور که تـو بـاشـی تـکـرار اباالفـضل اباالفـضل اباالـفـضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گـرگ هــراسـی بـه دلـی راه نـدارد بر یـوسف این قـوم، برادر که تو باشی بینالحـرمین امنتـرین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای چـهـرۀ مـنـوّر تو رهـنـمای خلق ای نـوکـری خـانـۀ تو ادعـای خـلـق اصلاً شـبـیه نیـست به ما آفـریـنشت ای نور ذات اقدس تو مـاورای خلق یک در هـزار علت خلق تو این بُوَد روزی رسان رسانده تو را حق برای خلق هنگـام رفـتـنـت به زمین دید آسـمان دارد قمر به روی زمین هم هوای خلق از کعبه بیـشتر سر کوی تو دیده شد وقت مراجـعـه به خـدا رد پای خلـق باب الجـوائج هـمه حـاجت گرفـتهها بازوی حیدری تو مشکل گشای خلق دستی که شد دخیل تو خالی نمیشود دست شماست پر شدن دستهای خلق میزان قرب ما به خدا حد عشق توست با حُبّ تو محاسـبه گردد بهـای خلق چشمت بهشت و اخم شما دوزخ من است ای خاستگاه و مأمن خوف و رجای خلق من هر چه خواستم به شما رو زدم فقط هـستم گدای تو که نباشـم گدای خلق زوّار کـربـلا چـقَـدَر با تـو راحـتـنـد امن است در جوار حریم تو جای خلق پـیـش فـرات رفـتن زوّار دیـدنیست وا میشود به روضۀ خونبار پای خلق آه ای فرات دست علمدار ما چه شد؟ با پیکری رشید چه کرده جفای خلق پاشو که چشمهای عدو هرز میرود بغضی شکست در نفس نینوای خلق تا که عـلم ز دست تو افتاد بر زمین از دیدهها چکیده شد اشک عزای خلق هر مجلسی که خوانده شده روضۀ عطش مثل خـودِ رباب گرفـته صـدای خلق
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
کـوه میسـازد نگـاهِ دلـنـشـیـنت کـاه را یوسفِ گمگـشته کرده با تو پـیدا راه را ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی جـذبۀ ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم اسوۀ عشق و ادب هستی و تـندیسِ وفا در مــقــامِ بـــنـدگـی آئـیـنـۀ روی خــدا در لقب سقّا و صدّیق، عبدصالح، مستجار هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن هم عـلـمدار حـسین و هم وفـادارِ حسن در بـلا جـان داد و امّا بـنـدۀ کـافـر نشد عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی میکند چیست در نامش مگر اینگونه غوغا میکند بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت تا که تصویرش دلِ آئینۀ آب آمده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
بـایـد دخـیـل بـارشِ الـطـافِ رب شـود تا یک قلم به وصفِ رُخَت منتخب شود وقتی که شعر در پیِ اوصافِ حُسنِ توست بـایـد تــمـامِ قـافــیـههـایـش ادب شــود! ای کاشف الـکـروبِ عـزیـزانِ فـاطـمه شعرم وضو گرفته به تو مُنـتـسب شود من لکّهای سیـاه در این آستـان، قـبـول لطـفی نـمـا که عـاقـبـتـم خـالِ لـب شود دستت به آبِ علقمه خورده عجیب نیست روزی فرات، سـرزده مـاءُالعِـنَب شود در صُنعِ ما خدا به خودش گـفته آفرین شاید که ذکـرِ صُنـعِ تو یالَـلعَجـب شـود گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه با این لـغـات شَـأنِ تو مـعـنـا نـمیشـود واژه طـرازِ حُـسـنِ تـو پـیـدا نـمیشـود فرمـودهای غـلامِ حـسـینی به هر نَفَـس آخـر غــلام ایـن هــمـه آقـا نــمـیشـود رو تافـتی ز علقمه اعـلان کنی به خلق محـتـاجِ رود، حـضرتِ دریـا نمیشـود میخواست دل مقیمِ ضریحت شود ولی گـفتند جای حضرتِ عـیسی؟ نمیشود! تـو خـادم حــسـیـنـی و مـن خـادمِ تـوأم این هم ز لـطفِ توست وَ اِلّا نـمیشود! گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای فــدایـی راه دیـن عــبــاس شـاهـد مـکـتب یـقـیـن عـبـاس تـو عــلــمــدار فـضـل الـلـهـی در سـپــاه مـجـاهـدیـن عـبـاس
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای سـورۀ طـاهـایِ دلآرای سـهسـاله سردار حـرم مـاه عـموهـای سـهسـاله ای سرو علی حاصل آرامی هر رود عطر دَم طاووس حرم مهدی موعـود کـرار دو عـالم صد و ده سـورۀ اسرا ای محرم “لا حول ولا ” عالی واعلی ای روح دعـــاهــای مــدام دل مــولا آوای سـحــرهـا و مَــه کـامـل مـــولا آلالـۀ آل الـلـهـی و ســـودۀ الـــمــاس ای گوهر علم و کرم و هـالۀ احساس هم راه صراطـی و هـمی راه کـمـالی هـم اسـوۀ دلـدادگـی و روح وصـالـی مسـرورم اگر که دهـی آمال سـرم را گردم صدوده دور دگر دور حـرم را آمـــادۀ دلـــدادگـیام ای دل و دلـــدار در معرکه کی سر دَهَم ای مرد علمدار
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
آواز عـشق بیتـو صدایی نداشـتهست قبل از تو عشق راه به جایی نداشتهست جـان ادب بـدون تو نـایی نداشـتـهست دنـیای بیتـو هـیچ صفـایی نداشتهست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غـم را ز قلبهای مـحـبـان قـلـم زدند نام تو اولـیـن قـسـم پـاک عـالـم اسـت ایمان تو شبـیه قـدمهـات مـحکـم است در حسرت لبان تو لبهای زمـزم است از تو هرآنچه میشنوم باز هم کم است نامت ز کـودکی به لب ما تـرانـه بود عـبـاس عـشق بود عـلـمها بـهـانه بود ای سر به زیر پـیـش تو والا مـقـامها ای مــقــتـدای قــاطــبـۀ بــا مــرامهــا بــالاسـت پـرچــم تـو کــنــار امـامهـا لال انـد در مـقــابـل مـدحـت کــلامهـا در راه عشق چیره به بیحاصلی شدیم گـفـتـیم یا حـسین و ابـوفـاضـلی شدیـم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچۀ باب الـشـفـا تویی آئـیــنـۀ تــمـام قـد مــرتـضــی تــویـی تـفـسـیـر عـبـد صـالـح بـیادعـا تـویی ما شیـعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نـمـاز سـمت تو باشد سـلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلـبـری ز اهـل هـنـر با هـنر شدی هر جا نبـرد بود تو مرد خـطـر شدی ضرب المثل برای دل پر جگـر شدی مصداق با شـکـوه ابـالـفـضل میشود پـژواک لـفـظ کـوه ابا لـفـضل میشود جای تو هـست در دل تـقـدیـر کـربـلا با تو حـمـاسی است مـزامـیـر کـربـلا زیـبـاتـر است با تو تـصـاویـر کـربلا کعـبـهست زیـر سـایـۀ تـأثـیـر کـربـلا محشر که دستهای تو باب شفاعت است سینهزن تو را چه خیال از قیامت است دست کـریم خستۀ بـخـشـش نـمیشود وقت عـطا مـعـطل خواهـش نمیشود عـبـاس جز به نـور سـتـایش نمیشود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چـرخـیـده کـارها ز طـفـیـل کـریـمهـا عـبـاس بـوده مُــرشـد خـیـل کـریـمهـا ای سـایـهسـار عـالـمـیـان پـرچـم شـما ای تکـیـهگـاه پـیـر و جوان پرچم شما بـالاست تا ابـد به جـهـان پـرچـم شـما راه بـهـشـت داده نـشـان پـرچـم شـمـا زائر رسیـد صحـن تو و رستگـار شد شهـر بهـشـت در حَـرمت آشـکـار شد این دستها که رو به ضریحت دراز شد از روزگـار سـفـلـۀ دون بـینـیـاز شد نـامت کـلـیـد بود و در بـسـته بـاز شد عباس گـفـتم و همه جا چـارهسـاز شد یا کاشف الکروب ببـین دل شکستهایم تـنهـا به آسـتـان شـما چـشـم بـسـتـهایم سوگـند بر خروش فـرات و خجـالـتت بر چـشمهای خون زدۀ پر جـراحـتت بـر گـریـۀ حـسـیـن زمــان شـهـادتـت مبـهـوت مـانـده کربـبـلا از حـمـایـتت روح القدس به خامۀ خامـم نگـاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
جهان عـشق مُـرید مـرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طـبـیـب درد تــمــام مـذاهـب عـــالــم کـبـوتـرانه، شـفـا جـلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود به نفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بیتردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مـهـر پـادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غـلام عباس است قـیـام کـرده به پایـش قـیـامـت کـبـری قسم به عشق قـیامت قـیام عباس است کـسـی نـدیـده کـنـار حـسین بـنـشـیـنـد مطیع محـض امامت پیام عباس است فراز کـعـبه بـلـندای خـطبهاش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوبـاره سـائـل هر سـالـه آمـده بر در و مستـمـنـدِ جـواب سلام عـباس است
: امتیاز
|